نمیدونم چرا...
سلام فندقم خوبی؟ مامانی من امروز از صبح نگرانم... نمیدونم چرا!!
از خدا میخوام تو دلم راحت باشی و همه چی خوب پیش بره. تو هم دعا کن عزیزکم. کاش زودتر روز شنیدن صدای قلب نازنینت برسه و من یه خورده خیالم راحت شه . خیلی دوست دارم عسلم
یه چیزی یادم افتاد بهت بگم. شاید نمیدونی که خاله کوچیکه داره تو دانشگاه اردبیل رشته مامایی میخونه و الان سال سه هست. دیشب ساعت 1 بامداد برای اولین بار نی نی یه مامان رو به دنیا آورد. قبلش بهم زنگ زده بود و میگفت خیلی اضطراب دارم برام دعا کن. بعدش من بهت گفتم مامانی بیا باهم دعا کنیم که خاله جون کارشو خوب انجام بده و اون نی نی ناز که اسمشم یلدا بود سالم به دنیا بیاد که خدا رو شکر همینطور هم شد. آفرین خاله جووووووووووووون
عزیز دل مامان به خدا میسپارمت... مواظب خودت باش، منم مواظبتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی