واکسن چهار ماهگی...
سلام سئلن گلی عزیز دل مامان الان تو کنار من تو حالت نیمه نشسته ای و داری با آقا گاوه بازی میکنی. منم گفتم از فرصت استفاده کنم و بیام از روز واکسن چهار ماهگیت بگم!
صبح ساعت ده و نیم بابا جون و مامانی جون اومدن تا ببریمت مرکز بهداشت و واکسنتو بزنیم قبلش قد و وزن و دور سرتو اندازه گرفتن که وزنت یه خورده از حد نرمال پایینتر بود یعنی باید شش و پانصد میشدی که شش و سیصد بودی ولی خانم بهداشت گفتن که زیاد مهم نیست و جبران میشه تو ماهای بعد ولی من بازم ناراحت بودم تا دیروز. از اون روز دارم بیشتر و بهتر غذا میخورم تا تو هم بهتر وزن بگیری! ولی ماشالا قدت ٦٥ بود که از منحنی رشد خودت زده بود بالا و دور سرت ٤١ و نیم بود که تو منحنی بود. عزیزکم آرزو میکنم که همیشه سالم و سرحال باشی ان شالا
بعدش نوبت واکسنت رسید و باباجون و تو و خانوم بهداشت رفتین تو اتاق و منم بیرون منتظر موندم. این دفعه زیاد از محل حادثه دور نشدم و سعی کردم خونسرد باشم ولی همینکه صدای گریه تو بلند شد اشک منم دراومد یه هو صدای بلند گریه ت قطع شد من چند ثانیه منتظر شدم و دیدم صدات نمیاد. فکر کردم زبونم لال نفست بند اومده دویدم طرف اتاق و به دنبال من خانوم بهداشت اونم مثل من فکر کرده بود ولی دیدیم بابا جون بغلت کرده و تو هم زود آروم شدی
دخترک گلم این دفعه هم خدا رو شکر تب نکردی ولی روز بعدش یه کم گریه کردی که انگار پات درد داشت چون زیاد تکونش نمیدادی فدات بشم کوچولوی مامان
حالا قراره ١٨ همین ماه دوباره واسه اندازه گیری وزنت بریم مرکز بهداشت
سئلنم همه هستی من خیلی خیلی خیلی خیلییییییییییییییییییییی دوستت دارم . خدایا هزاران بار شکرت که این فرشته زیبا رو به ما هدیه دادی