سئلن، همه هستي ما

آخرين ياداشت...

1392/7/30 22:41
نویسنده : مامان فری
385 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سئلنم، عزيز دلم اومدم آخرين ياداشتمو قبل از اومدنت برات بذارم...

شايد ديگه كمتر از 48 ساعت به اومدنت مونده باشه. انگار تو يه حالت خلسه قرار گرفتم. اصلا باورم نميشه كه خيلي كم مونده تو آغوشم بگيرمت و يه دل سير نگات كنم...

همه مامانا ميگن خيلي زود دلت واسه روزا و ساعتايي كه ميوه دلت تو وجود تو بود تنگ ميشه، واسه اون لحظه هايي كه فقط و فقط مال تو بود و تو بيشتر از همه وجودش رو حس ميكردي... واسه تكوناش، سكسكه هاش، شنيدن صداي قلب پاكش از توي دل خودت و حتي واسه همه سختي هايي كه كشيدي...نازنينم منم قطعا دلم واسه اون روزا تنگ ميشه... واسه اون وقنايي كه قلبامون نزديكتر از هميشه كنار هم ميتپيدن... اون وقتايي دستمو ميذاشتم رو دلم و از خدا ميخواستم كمكم كنه تا آخر اين راه بتونم خوب مواظبت باشم... واسه اون وقتايي كه بابايي گل هم دلش ميخواست تو رو با تكونايي كه براش ميخوردي بيشتر حست كنه.... ولي يه مورد اين اواخر بود كه من به بابايي حسودي كردم و اون اين بود كه وقتي سرشو ميذاشت رو شكمم ميتونست صداي قلبتو بشنوه و من نميتونستم! 

فرشته معصوم من ببخش اگه با ناراحتيام، دغدغه هام، دلواپسيام، بي قراريام و ... تو رو هم اذيت كردم. حالا كه تو نزديكتري به خدا ازش بخواه كه اونم منو ببخشه...

همسرم، آقاي مهربون من! ممنون به خاطر بودنت، به خاطر تحمل كردن بي حوصلگي ها و بي تابي هاي من تو اين مدت، به خاطر همه زحمتايي كه با وجود خسته بودنت واسه من و دخترمون كشيدي و به خاطر همه محبتايي كه كردي و من الان ذهنم ياري نميكنه كه همه رو بنويسم...

آبجي هاي گلم، پريسا، فاطمه و فيروزه، بابا و مامان عزيزتر از جونم و بقيه عزيزاي دلم كه تو اين مدت به ياد من بودين و هر جوري از دستتون بر مي اومد كمكم كردين تا اين راهو آسونتر پشت سر بذارم ازتون دنيا دنيا ممنونم. خدايا بهم فرصت بده همه خوبي ها رو جبران كنم...

خدا... اي مهربانتر از همه با من! بنده خوبي برات نبودم ولي تو هميشه خداي خوب من بودي... تنهام نذار و فرشته منو سالم و آروم و راحت زميني كن...

دختر قشنگم! نميدونم اولين لحظه اي كه چشمم به تو مي افته تو چه حس و حالي غرق ميشم؟! ولي بي شك ميدونم كه شيرينترين لحظه عمرم خواهد بود...

همه دار و ندار من، بي بهانه دوستت دارم... 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

پریسا
1 آبان 92 10:17
عزیزم نوشته های زیبا و با احساست رو خوندم از خدای مهربون برات آرامش خاطر می خوام ان شاء اله فردا به سلامتی و راختی و خوبی و خوشی سپری میشه و دختر ناز ت رو تو بغلت میگیری و احساس زیبای مادر شدن رو با قوت هزاران برابر احساس می کنی هر لحظه به فکرتم و برات دعا می کنم عزیز دلم
ابی
6 آبان 92 19:06
سلام تانسو جونم امیدوارم حالت خوب باشه ونی نی بسلامتی هم بدنیا اومده باشه
آناهیتا مامان عسل
10 آبان 92 23:32
سلام تانسو جونم خوبی عزیزم حتما تا الان سئلن عزیز اومده بغلت خانومی بهت صمیمانه تبریک میگم دختر برکت میاره تو زندگی با اومدن عسل برکت الهی بود که به زندگیمون میومد امیدوارم بهترین لحظات رو کنار پرنسس نازتون داشته باشین می بوسمتون
مامان سام
15 آبان 92 16:00
مبارک باشد ان شاالله خوش خبر باشید .
جیگیلی مامان بابا(مامان کوچولو)
18 آبان 92 21:00
خیلی قشنگ نوشته بودی گلم انشاالله به سلامتی زایمان کنی و نینیت بیات تو بغلت
روژینا
30 آبان 92 0:45
سلام عزیز دلم نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شدههه .... خداروشکر که به سلامتی زایمان کردی عزیز دلم انشاله خدا بهت ببخشه الهی شکر عکس دخترتو که گوشه وبلاگت دیدم بی اختیار اشکم جاری شد خدایا بخاطر بزرگیت شکر امیدوارم بهترین لحظه ها را کنار هم داشته باشید بهترینها نصیبت عزیزم