سئلن، همه هستي ما

اتفاقات 1 ماه اخیر...

1392/7/20 22:57
نویسنده : مامان فری
359 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخملی ناز مامان خوبی فدات شم؟ من به عشق وجود تو خوبم ولی این اواخر حسابی سنگین شدم و به زحمت کارای واجبو انجام میدم. عزیزکم باورم نمیشه ١١ روز بعد تو رو بغل میکنم و این انتظار به سر میرسه بذار اتفاقاتی که تو این مدت افتاده رو برات بگم

خاله فاطمه اواخر تیر امتحاناتش تموم شد و اومد. تو دو ماه و ١٠ روزی که اینجا بود خیلی بهش وابسته شده بودم و وقتی یادم میافتاد که تابستون تموم شه باید دوباره بره دلم خیلی میگرفت. هر طور که میتونست به من میرسید و میخواست من راحت باشم خیلی خاله گلیه میدونم که خیلی دوسش خواهی داشت آخر شهریور شب قبل از رفتنش رفتیم که باهاش خداحافظی کنیم و من نتونستم جلوی اشکامو بگیرم... ناز مامان آخه شاید هنوز نمیدونی که مامانت همیشه اشکش دم پلکشه و زود گریه میکنه

چند روز بعد بابایی و عمو مامان بزرگو بردن تهران دکتر و دو روز عمه جون اومد و موند خونه ما. تو اون دو روز خیلی تو خونه زحمت کشید و نذاشت من دست به سیاه و سفید بزنم! واقعا ازش ممنونم دو روز هم مامانی اومد و موند پیشم تا اینکه بابایی برگشت و من دلم برگشت سر جاش.

آهان تا یادم نرفته بگم که اون آزمایشی که تو پست قبلی گفته بودم دوباره انجام دادم که خدا رو شکر مشکلی نبود. ولی خیلی خسته کننده بود. باید ٤ بار هر یک ساعت ازم خون میگرفتن و تو اون چند ساعت نباید چیزی میخوردماین آزمایشو یه بارم قبلا داده بودم!

ناز دخترم از هفته ٣٢ میتونم بگم هر روز یکی دو بار سکسکه میکنی و هر بار دو سه دقیقه طول میکشه الهی فدات شم ماهی کوچولوی من تو اون حالت تصورت میکنم خیلی بامزه میشی موقع سکسکه همه شکمم تکون میخوره. تکونای خودتم که نگو دیگه بعضی وقتا میگم الان شکممو پاره میکنی و میای بیرون این طور که معلومه دختر قویی هستی ماشالاsmiley

سونوی آخر که تو ٣٦ هفتگی رفتم بازم مثل سونو قبلیه از روی رشدت یه هفته جلو تر از سن بارداری من بودی قربونت برم انشالا سالم و تپلی بیای پیشمون. وزنت با تقریب ٢٠٠ گرم شده بود ٢٨١١.

خوشگلم بهت نگفته بودم که از ٦ هفتگیت شروع کرده بودم به ختم قرآن که چند روز پیش تموم شد. هر بار که میخوندمش واسه سلامتی و خوشبختی تو دعا میکردم. امیدوارم همیشه در پناه خدا باشی دختر گلملبخند

قراره ٢٣ مهر آخرین ویزیتمو برم پیش دکتر تا آخرین توصیه ها رو بکنه و کارایی که لازمه واسه بیمارستان انجام بدیم بهمون بگه. عزیزم باورم نمیشه که دیگه داریم میرسیم به آخر خط و خیلی نزدیکه که روی ماهتو ببینمخیال باطل

animated gifs of babies- stork and baby

کوچولوی قشنگم اتاقت خیلی خیلی ناز و قشنگ شده. بابایی گل دو تا دیوارشو رنگ سبز و صورتی زد. لباساو وسایلت همه آماده ن و انتظار تو رو میکشن که بیای. دست بابایی و مامان بزرگا و بابا بزرگا و عمو و عمه و خاله ها درد نکنه که همه شون به نوعی زحمت کشیدن تا این اتاق خوشگل واسه عزیزمون آماده بشه.

١٢ مهرتولد مامان بود این تنها تولدی بود که تو هم بودی اونم تو دلم. انشالا سال دیگه تولد مامان نزدیک ١ سالت میشه و شیرین و بازیگوش میشی و هی ناخنک میزنی به کیک تولد وای که چقدر دلم اون روزا رو میخوااااااد. سویل دختر خاله نازت که ٣ سالشه تو روز تولد من برات یه سرهمی خوشگل آورده بود. مرسی دختر خاله خوشگلمممممممممم که به یاد من بودی. اینم عکسش

راستی تو و سویل درست عین مامان و خاله پریسا که ٣ سال و ٣ ماه باهم تفاوت سنی دارن باهم فرق دارین. اینم گفتم که شاید برا تو هم جالب باشه!

این پیرهن و قلک خوشگلو بابایی از تهران برات خریده بود. میبینی بابات چقدر خوش سلیقه ست؟؟؟ دستت درد نکنه بابای مهربونمماچ

امروز تولد مامانی هست. انشالا ١٠٠ ساله بشی مامان خوبم. امیدوارم سالم و شاد باشی همیشهrose iconهورا

چند روز پیش هم که رفته بودیم خونه مامان بزرگ، مامان بزرگ ( مامان بابا) این اسباب بازی های بامزه رو که برات خریده بود آورد. دست شما هم درد نکنه مامان بزرگ عزیز

خوب دیگه دخملی نازنینم اینا همه اون چیزایی بود که یادم اومد و برات تعریف کردم. قول میدم که موضوع پست بعدی سیسمونی و اسم قشنگت باشه. تا اون موقع به خدای بزرگ میسپارمت. مواظب خودت باش عسلم. دوست دارم بی حد و اندازه...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله فاطمه
21 مهر 92 23:59
سلام خاله جوووووووون خیلی خوشحالم که 10 روز دیگه بغلمونی وایییییییییییییییییی ابجی جونم خوشحالم که با صبر و حوصله باز اپ کردی خیلی زیبا بود خاله جونی مامان فریبات ما رو خیلی تحویل گرفته ها خودش ماهه ابجی منتظر اسمشیماااا زودی خبرمون کن دوستون دارم دنیا دنیا